فیلم آقای هیچکس mr nobody

در جایی دیدم یکی از اولیای الهی در مکاشفه رحمانی در کسری از زمان به آینده سفر کرد اوبه میان طایفی از مردم شیعه عراق رفت و در آنجا کار کرد در همانجا ازدواج نمود  وصاحب چندین اولاد پسر و دختر شد و سپس صاحب مال و منالی گردید به حج رفت و.تا در زمان پیری مرگش فرا رسید وقتی مرد بلافاصله به حالت طبیعی برگشت و همه این رفتن کمتر از یک چشم بهم زدن بود و جالب اینکه او حق انتخاب داشت پس زنی مومنه ای انتخاب نمود و شغلی شریف در کشاورزی و باغداری را برگزید .

ما می توانیم حتی به گذشته برگردیم و حوادث قبل را ببینیم ولی سفر به آینده زیبایی ها ی خود را دارد که بعضی از مردان خدا به فضل الهی این توفیق را دارند و حوادث آینده را به آنها با جزییات نشان میدهند ،حق انتخاب بسار مهم است .

این فیلم می خواهد حق انتخاب درست را در سه زمانی نشان دهد .

"ا گرسرنوشت شما انتخاب شماست!

آگاهی از آینده قدرت انتخاب را از شما میگیرد!

داستان "چه میشد اگر.".

اثر پروانه ای در نظریه آشوب(chaos):حرکت بالهای یک پروانه میتواند موجب دگرگونی های قابل توجهی در جریان آب و هوایی جهان شود و حتا طوفان ایجاد کند!

هرراهی میتواند درست باشد هرچیزی میتواند معنای تازه ای ایجاد کند و سرنوشت مارا تغییر دهد!

هر بخش از زندگی نشانه یک انتخاب است و هر انتخاب نشانه یک سری شرایط و موقعیتها و هر موقعیت نشانه امکاناتی که شخص در زندگی دارد.

همه چیز ممکن است تا زمانی که انسان انتخاب میکند .

با این نظریه همه دیدارهای شما با اشخاص مختلف و همه برخوردهای شما و بازخورد آن معنا پیدا میکند!

زمان وجود نداشت زمان نتیجه این انبساط بود .چه میشود اگر این حرکت برعکس شود یعنی برگردد؟ان موقع ماهیت زمان چه خواهد بود؟

کسانی که زندگی را کسل کننده میبینند شاید خوب به ان نگاه نکرده اند؟

احتمالات میتواندحتادرافکار یک بچه 9ساله با ایده ها ی رنگارنگ معناهایی بی پایان پدید اورد.

شخصیت داستان در سه سن پیری1 ساله جوانی 34 ساله و کودکی 9 ساله معرفی میشود و 12 تفسیر (versian)از زندگی را بازی میکند.

همه عناصر هوا ،سن، زمان،فضا، خاطرات ومکان زمینه این بازی هستند(setting)ببیننده مدام در فلش بکهای زمان و مکان شناور است از دنیای دوچرخه وقطار و ماشینهای قدیمی گرفته تا دنیای مدرن اینده با تصاویر بزرگ سیلیی در شهر ،دوربینهای تک   چشم شناور در هوا،رومه های متحرک،مریخ به عنوان پایگاه تفریحی!انسانهای نامیرا و فنا ناپذیر.

پدید امدن جهانهای موازی در اثر انتخابهای ما:تصویر زیبای سه دختربچه با لباسهایی در سه رنگ  که بعد این رنگهای نمادین (سمبلیک)در زندگی نیمو معنا پیدا میکنند(آّبی:نماد غم و افسردگی لیزا.زرد نماد زندگی و ثروت و استقلال در جین.قرمز نماد عشق واقعی متبلور در آنا)مثل سه گانه کیشلوفسکی رنگها نمادین است.

رنگ سفید قبل از تولد نیمو نماد همه رنگها :وقتی هنوز انتخابی صورت نگرفته!قبل از تولد سرنوشتش را میداند ولی فرشته ای با علامت سکوت از اومیخواهد فراموش کند.وحال او مجبور به اولین انتخاب است:پدرو مادر.

نیمو میگوید این مرد را انتخاب کردم چون گفت:راجع به اثر پروانه ای شنیده ای؟(سرنوشت ما میتوانست باپدرومادری دیگر متفاوت باشد:مکان.فقر ثروت و.)

درصحنه ایستگاه قطار(که یکی از زیباترین سکانسها بود)نیمو دوباره مجبور به انتخاب است :پدر یا مادر؟خطوط ریل نمادی زیبا برای انتخاب راهها!و نام ایستگاه "فرصت یا شانس" است( chance)فرصتی برای یک انتخاب!

دو نما از 15سالگی او: همراه با ناپدری و آنا.با پدر معلول و دچار اایمر خودش کنار دریاچه دوباره با یک جمله سرنوشتش را با آنا رقم میزند:

1.من با احمقها شنا نمیکنم(دوری از او)

2.من شنا بلد نیستم(نزدیکی به او)

ماجرا با نیمو به عنوان پیرمرد 1 ساله شروع میشود که اخرین بازمانده نسل میرای کنونی است زیرا در اینده از پیری و مرگ خبری نیست.

در جایی خبرنگار از دنیای گذشته میپرسد:دنیای زمان شما که انسان مردنی بود چگونه بود؟

نیمو میگوید:گوشت میخوردیم.سیگار میکشیدیم._قبل از رابطه ج ن س ی؟

-عاشق میشدیم(ظاهرن در اینده از عشق خبری نیست!)

چه اتفاقی در عشق می افتد؟آزاد شدن ایندروفین؟

چرا یک مرد مشخص با زن مشخص دیگر؟انرژی؟سیگنال؟

ایا عشق نقشه ای برای بازسازی بشر است؟

درجایی سرخوردن روی یک برگ(اثر پروانه ای)باعث تلاقی دونگاه و پدید امدن یک عشق میگردد در جایی باعث تصادف .

در فیلم شاهد کلوزاپهای زیادی از چشمها هستیم (انرژی ناشی از آن)

در صحنه زیبایی بارش بارانی غیر مترقبه باعث پاک شدن شماره تلفن آنا میشود و نیمو دوباره اورا گم میکند!

او در مصاحبه با خبرنگار میگوید :میدانی چرا اورا ازدست دادم؟چون یک بریزیلی تخم مرغی را جوشاند و دوماه بعد در اثر تغییر دمای حاصل از ان این باران سنگین فرود امد که شماره را پاک کرد!علت قبل ان هم این بود که من شلوار جین یک کارخانه را نخریدم و ان کارخانه ورشکست شد و ان بریزیلی بیکارشد!

(این سکانسو هم خیلی دوست داشتم .گرچه به نظر ممکنه بیربط بیاد ولی خودمن به وجود این نیروها در طبیعت معتقدم)

یک ضرب المثل چینی میگوید:دانه ای برف میتواند ساقه بامبو راخم کند.

این فیلم موسیقی بسیار زیبایی هم داشت.

پ.ن.دوستان ببخشید طولانی شد ولی قبلن هم گفتم یکی از تحقیق های من در دانشگاه سبک سمبلیزم بود و من شیفته فیلمهایی هستم که نمادهارو به کار میگیرن.همیشه موقع تماشای فیلم چند کلمه پراکنده و عبارات خلاصه یادداشت میکنم و بعد ویرایشش میکنم.برای این یکی خیلی وقت صرف کردم امیدوارم هم فیلمو ببینین هم از نوشته من لذت ببرین!"

نقل از پرشین بلاگ با علامت "تا "